کد مطلب:129551 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:165

امان دادن شمر به عباس و برادرانش
شمر آمد و در برابر یاران حسین ایستاد و گفت: كجا هستند خواهر زادگان ما؟ آنگاه عباس، جعفر، عبداللّه و عثمان پسران علی بن ابی طالب سوی او آمدند و گفتند: چه می خواهی؟

گفت: ای خواهر زادگان من، شما در امان هستید!

جـوانـان گـفتند: خداوند تو و امانت را لعنت كند. آیا به ما امان می دهی، در حالی كه پسر رسول خدا(ص) در امان نیست!؟. [1] .



[1] هـمـان، ص 257؛ و ر. ك: تـاريـخ الطـبـري، ج 4، ص 315؛ الكامل في التاريخ، ج 3، ص 284؛ و در اين كتاب آمده است؛ خداوند تو و امانت را لعنت كـنـد اگـر تـو دايـي مـا هـسـتـي، آيـا بـه مـا امـان مـي دهـي، در حـالي كـه پـسـر رسـول خدا(ص) در امـان نـيـسـت! انـساب الاشراف، ج 3، ص 391؛ الفتوح، ج 5، ص ‍ 168 ـ 169؛ در اين كتاب آمده است:

«... آنگاه حسين به برادرانش گفت: پاسخش را بدهيد، هر چند كه فاسق است، چرا كه او از دايي هاي شما است! آنان فرياد برآوردند: به چه كار آمده اي و چه مي خواهي؟ گفت: اي خواهر زادگان من، شما در امان هستيد، خود را با برادرتان حسين به كشتن ندهيد! و پـا بـنـد فـرمـانـبـرداري امـيـرالمؤمنين يزيد بن معاويه باشيد. عباس بن اميرالمؤمنين ـ رضـي اللّه عنه ـ در پاسخ گفت: مرگ بر تو اي شمر! اي دشمن خدا، خداوند تو و اماني را كه آورده اي لعنت كند. آيا از ما مي خواهي كه به فرمان لعنت شدگان در آييم و دست از يـاري بـرادرمـان حـسـيـن (ع) بـرداريـم؛ بـه نـقـل از آن در مـقـتـل خـوارزمـي (ج 1، ص 349) آمـده اسـت: اي دشـمـن خـداونـد آيا ما را فرمان مي دهي كه بـرادرمـان حـسـيـن فـرزند فاطمه را رها كنيم و به فرمان لعنت شدگان و فرزندان لعنت شـدگان در آييم!؟ آنگاه شمر خشمگين به لشكرش باز گشت، ر. ك: تذكرة الخواص، ص 224.